آن ذره كه در حساب نايد ماييم

ساعتي با احمد ميرباذل پير بازيگري تئاترخراسان
مشهدتئاتر- جواد كزلان طوسي: او را در ميان هنرمندان تئاتر كمتر ديدهايم ولي بهاشميگويند پير تئاتر خراسان. ميگويند بازيگر توانمندي بوده است. يك ستاره. هنرمندي محبوب كه چشمهاي بسياري از تماشاگران چند دههي گذشته را به خود خيره كرده است و در نهايت به او ميگفتند آقاي بازيگر تئاتر خراسان. آنچه از او ميشنويم مارا وادارميكند تا سري بهش بزنيم. بنابراين در يك بعد ازظهر گرم تابستان به همراه رضا جوان، بازيگر قديمي تئاتر و داوود عسگرپور، پژوهشگر باسابقهي هنرهاي نمايشي، بدون برنامه قبلي به منزلش در شهرك ابوذر ميرويم. با ميهماننوازي خانم ميانسالي كه در نگاه اول متوجه ميشويم خانم اوست، به درون آپارتمان كوچك اما زيبا وصميمياش دعوت ميشويم. ديدنش پس از سالها برايم جالب است. ستاره صحنهي تئاتر سالهاي دور با تكيه بر واكرش وارد حال پذيرايي خانه ميشود.
وقتي احمد ميرباذل راميبينم، حسي تمام وجودم را فرا ميگيرد. او هم مانند همه انسانهايي كه به پيري ميرسند به سختي ميايستد و به زحمت راه ميرود. كمكش ميكنيم تا بنشيند. آرام و بريده صحبت ميكند اما در پشت نگاه خستهاش احساسي گرم موج ميزند. به چشمهايش خيره ميشويم. در نگاه اول متوجه ميشوم كه بيهوده نقشهاي پر ابهت نامداراني چون نادر و ضحاك را به او ندادهاند. ميرباذل را فقط از بازيهاي پرخروش و تاثيرگذارش نميشناسم. او در سالهاي آخر دهه 1330 ناظم دبستان ما بود. (دبستان بهار). ابتداي بحثمان را برديم از همان دوران و كلي با هم صحبت كرديم. از خاطرات آنزمان و از اقتداري كه به عنوان ناظم داشت. نكته جالب توجه مديريت او در آن زمان اين بود كه او با نگاههاي نافذ و وقارش، بدون چوب و فلك كه در آن دوران رسم بود، ميتوانست به مدرسه نظم بدهد.
او حرف ميزند و من در نگاهش خيره ميشوم. هنوز در پس چهرهاش كه غبار پيري بر آن نشسته است، «آرشينمالالان» را ميبينم و غرور و آزادي او را كه زماني با اندامي چنان درشت و پهلوانانه، پروانهوار بر روي صحنه با حركات باله مانندش، تماشاگران را مجذوب ميكرد.
… و او هنوز در پايان نيمقرن دوم زندگي يگانهاي است كه ميتواند توانستن را به جوانها بياموزد. او پيرترين بازمانده تئاتر است. هنرمندي كه بهگفته خودش در اولين فيلم رنگي ايران كه تمام صحنههايش در مشهد فيلمبرداري شده، ايفاي نقش كرده است. او به سختي حرف ميزند.در اولين ديالوگ جدي كه بين ما رد و بدل شد، اين بود:«من احمد ميرباذل، بازيگر تئاتر و دبير آموزش و پرورش خراسان، در مهرماه سال 1303 در يك خانواده آذري تبار مهاجر در مشهد بهدنيا آمدم.»
او از اولين برخود علمياش با تئاتر برايمان ميگويد:« از سال 1320 هم زمان با ورود چهار ساله مهاجرين آذري زبان به مشهد كه سازمان نو بنياد تئاتر (آنامبل) و سازمان ايران فيلم را درآن زمان تشكل دادند، من به فراگيري اصول علمي تئاتر و سينما پرداختم.»
او اولين اثر صحنهاي خود را ، نمايش«كاوه و ضحاك» به كارگرداني علياكبر حلمي عنوان ميكند. ميرباذل مكثي ميكند. انگار برگشته به بيش از 4 دههي گذشته و همه را مرور ميكند:« نمايش بزرگي بود. بيش از صد بازيگر داشت. من تا به حال نه در تهران و نه در شهري ديگر به بزرگي آن نمايش نديده بودم.»
او درباره شيوه انتخاب اين نمايش ميگويد:« در باغ ملي از همه كه متقاضي بازي در اين نمايش بودند، تست گرفته شد و من هرچند در آن زمان خيلي محجوب و خجالتي بودم اما مورد قبول كارگردان قرار گرفتم و نقش شاه كليد، ضحاك را بازي كردم.»
وي ادامهميدهد:« اين نمايش را حدود چهارماه در سالن شير و خورشيد تمرين كرديم.»
اين پيرمرد 85 سالهي تئاتر مشهد تنها احمد اسكندري، قهرمان كشتي ايران كه نقش كاوه را در اين نمايش بازي ميكرد، به ياد دارد.
احمد ميرباذل واكرش را جابجا ميكند و همانطور كه لبخند رضايت بخشي در چهرهاش ديده مي شود ازخاطره انگيزترين نمايشاش نام ميبرد: « من هميشه در خلوت خودم آرزو ميكنم ايكاش قبل از مرگم بازهم «آرشين مالالان» را بازي كنم . نمايشي كه روح زندگي در آن موج ميزد و از بهترين و برجستهترين آثار من است.»
او ميگويد:«آرشين مالالان نوشتهي اورزبك حاجي بكلو و كارگرداني مرحوم منصور همايوني بود كه توسط گروه تئاتر آرش به سفارش دكتر علي شريعتي در تالار شير و خورشيد سرخ (هلال احمر) به روي صحنه رفت كه عوايد آن جهت كمك به زلزلهزدگان جنوب خراسان تعلق گرفت.
اين بازيگرباسابقهي تئاتر از همكارياش با نمايشهاي«مشهدي عباد» و «پنجمين قرباني» از گروه آرش ياد ميكند و ازهمبازيهايش درنمايش آرشين مالالان نام ميبرد:« دراين نمايش با منصور همايوني، جليل صابر، نيره خشنود، مهين سيار، منصوره طاهري، حسين جلاليان، حسن غراب و سروناز جهاني هم بازي بودم كه توسط اين گروه در تلويزيون مشهد ضبط و پخش شد. »
استاد ميرباذل علاوه بر فعاليت در زمينهي دوبلوري فيلمهاي متعدد از جمله« لورل و هاردي» ، طراحي صحنه و گريم اكثر شخصيتهاي هنري، تاكنون بالغ بر 300 نمايشنامه را هنرمندانه بازي كرده است كه هريك در راستاي رشد و اعتلاي فكري و بيداري و تعهد جامعه هنري خراسان كارساز و تحولپذير بوده است.
از او از آثار ارزشمند و به يادماندنياش ميپرسم. نگاهي به چشمانم ميكند و ميگويد:« خيلي زيادند. همهآنها را يادم نميآيد.»
ميرباذل همانطور كه پاهايش را در ميان ميلهاي آهني واكرش قرار داده و دستانش را بر روي ميلهها گذاشته است، به روبرو نگاه ميكند و برخي ازآنها را نام ميبرد: «نادر پسر شمشير»، «پنجمين قرباني»، «آرشين مال آلان»،«مشهدي عباد»،« ليلي و مجنون»، «روياي نادر»، «كدخدا احمد»،«خسيس »،«رستم و سهراب»،«ابومسلم خراساني»،«جعفرخان از فرنگ برگشته»،«مرديكهمرده بود و نميدانست»، «دزد بغداد»،« شيخ صنعان» و ….
وقتي نامآثار او را ميشنوم انگار بخشي از تاريخ ماندگار تئاتر شهرمان را مرور ميكنم. به ياد سخن رضا صابري، کارگردان برجسته تئاتر كشورمان ميافتم كه در مراسم نکوداشت استاد احمد ميرباذل، دوسال گذشته گفت:«تئاتر مشهد از سال هاي دور، از بي اعتنايي به اين هنر در رنج بوده است، اکنون آنچه که از هنر تئاتر به دست ما رسيده است، حاصل تحمل رنجها و سختيهاي بسياري است که پيشکسوتان و نسل قديم ما مانند استاد احمد مير باذل برعهده داشتهاند.»
احساس ميكنيم خسته شده است. از او ميخواهيم حسن پايان ديدارمان را با خاطرهاي زيبا به پايان برساند. او برايمان از خاطرهاي از نمايش«روياي نادر» ميگويد:«آن زمان ورزشكار بودم و هيكلي درشت داشتم . خيليها ميگفتند در نقش نادر ابهت عجيبي داري و اگر خود نادر هم زنده بود تحت تاثير ابهت تو قرار ميگرفت و ميترسيد. يادم ميآيد در يكي از اجراها كه مسوولين عاليرتبه كشوريآمده بودند، بايد در با شمشير وارد صحنه ميشدم. آن روز بههم گفتند بدون شمشير نقش را بازي كن! گفتم آخر نادر بدون شمشير چه بدرد ميخورد؟ به هرحال ميترسيدند شمشير به دستم بدهند. نكته جالب اين خاطره اين است كه پس از اجراي اين نمايش، مديركل آن زمان فرهنگ(آموزش و پرورش امروز) هر وقت مرا ميديد، نادر صدايم ميزد.»
با لبخندي پر معنا خاطرهاش را تمام ميكند و به مكثي طولاني فرو ميرود. حلاوت و شيريني خاطرات ماندنياش را در نگاه خستهاش ميبينيم.همه يارانش رفتهاند و او تنها پير و بازمانده هنرمندان و پيشكسوتان دههي سي و چهل تئاتر شهرمان به شمار ميآيد.
به ياد سخن زندهياد فريدون صلاحي ميافتم كه او را تنها و شاخصترين چهره تابناك هنرهاي نمايشي خراسان ناميد. آن مرحوم در نشستي با احمد ميرباذل در سال گذشته گفت: ما به وجودتان و نامتان افتخار ميكنيم و ياد و خاطره شما هميشه در ياد و زندگي هنرمندان جاري است واحمد ميرباذل چه فروتنانه و هوشمندانه پاسخ گفت: «آن ذره كه در حساب نايد ماييم.»
در راه برگشت داوود عسگرپور از استاد ميرباذل برايمان گفت: «در بيشتر نمايشنامههاي تاثيرگذار و بحث برانگيز آن زمان نقش اول را ايفا ميكرد و با منش و شخصيت صادق و افكاري پاك و انساني و نيتي عدالتخواهانه مورد وثوق بيشتر هنرمندان و متوليان دلسوز هنر تئاتر و روشنفكران فرهنگپرور بود. بيشتر هنرمندان مطرح خراسان امروز كه جزو شاگردان و دست پروردگان اين هنرمند فرهيخته فرهنگي هستند از تجربيات و نظرات و اندوختههاي هنر ايشان بهره و استفادههاي شاياني بردهاند.
آنروز هم به پايان رسيد اما هنوز هم چشمانش را به ياد داريم كه صحنههاي ماندگاري در تاريخ زندگي هنرياش به مرور نشستهاند.
آنروز هم به پايان رسيد اما …. بگذريم.
Warning: Array to string conversion in /home/vimmodlw/public_html/wp-content/themes/theater-abdi/functions.php on line 633
Array