جسارت و تحوّل در تئاتر

مقالهای از زندهیاد منصور همایونی
مشهدتئاتر- امروزه در اغلب گفتگوها صحبت از بحران تئاتر میشود. بهنظر میرسد که این بار، واقعاً با بحران جدّی در تئاتر روبهرو هستیم و باید برای نجات این هنر از مرگ، راه و روش تازهای جستجو کنیم. اعتقاد من این است که تئاتر در این مبارزه به نویسندگان جدید نیاز دارد که درد امروز و فرهنگ جامعۀ خود را بشناسند؛ نویسندگان با جرأت و شهامتی که بتوانند خود را از قید و بند قرارداد و سنّتهای معمول تئاتری آزاد کنند. کارگردانها، بازیگران و دیگر عوامل صحنه با هم متّحد شوند و جملگی یک گروه تئاتر تشکیل دهند و برای ارتباط بیشتر با تماشاگر بهمیان مردم بروند. همانگونه که در 2600 سال پیش که نطفۀ تئاتر در یونان قدیم بسته شد، شاعر درام بر سکّویی قرار میگرفت و اشعار خود را برای مردم میخواند یا در جشنهای سنّتی و آیینی نمایش در میان مردم اجرا میشد.
دیگر آن عصری که نویسنده با نسخهای از نمایشنامه سراغ بازیگر برود و چیزی را که بهتنهایی و در انزوا نوشته، به او عرضه بدارد، سر آمده است. نمایشنامهنویس باید از برج عاج بیرون آید. بنابراین برای دوستان جوان ما امکان هر کوششی وجود دارد، حتّی عرضۀ راههای جسورانه، زیرا آنان هنوز مثل ما درگیر و آلودۀ سنّتهای تئاتری نیستند؛ سنّتهایی که آزادی بیان ما را محدود و بیثمر کرده است. امروزه نمایشنامهنویسان با دیگر افراد تئاتری، نزدیکی بیشتری دارند و میتوانند جدیدترین تجربهها و راهها را آزمایش کنند. در این صورت نوشتۀ آنان دیگر محصول یک کار فردی نخواهد بود که در انزوا تکوین یافته، بلکه محصول یک کارگروهی پرثمر است که در آن خصوصیات زمانهای که به آن تعلّق دارند، منعکس میشود. نویسنده حتماً باید بازیگر تئاتر باشد یا بشود و به همۀ مسائل نمایش حسّاسیت داشته باشد؛ بهویژه به مسائل تکنیکی و پرداخت شخصیت، تا بتواند خود را در کار گروهی حل کند. در این صورت اندیشههای او، اندیشۀ گروه و مشکلات گروه مشکلات او خواهد شد. این کار گروهی که در جاهای مختلف با موفّقیت تجربه شده است، میتواند برای نوشدن کامل تئاتر و بیان مسائل زمانۀ ما مفید و مؤثّر باشد.
اگر جوانگرایی برای خیلیها باب روز شده، برای تئاتر یک ضرورت آنی و تنها چارۀ نجات آن است، این حرف در سرزمین ما تازگی ندارد، بلکه عنوانکردن آن تازه مینماید، زیرا تئاتر سنّتی ما سالها آگاهانه با این روش عمل میکرده است و هنوز هم میکند و حتّی بسیار آزادتر و راحتتر از آنچه بیان شد، فقط طرح و فکر برای راهافتادن درام و بدیههسازی و بدیههپردازی کافی بوده است. بهنظر میرسد این روش در مورد نمایشنامه هم ثمرات خوبی دارد، بهویژه برای ما که از نظر متون نمایشی سخت در تنگنا هستیم.
برای بسیاری از نمایشنامهنویسان جوان و تازهکار ما که اغلب فکر و انگیزۀ نمایشی دارند، ولی در بسط و توسعه و اتّصال و پرداخت نمایش در خود احساس ضعف میکنند، این کار گروهی و داد و ستد فکری میتواند نتایج جالبی داشته باشد. اغلب نمایشهای امروزی که توانستهاند با تودۀ وسیعی از تماشاگر ارتباط برقرار کنند، نتیجۀ کار دستهجمعی و همکاری و همفکری نزدیک نویسنده با گروه تئاتر است.
هر نوع نوآوری در فنون تئاتری با سنّتشکنی آگاهانه آغاز شده است؛ بنابراین متن نمایش هم نباید چیزی بسته تلقی شود، بلکه باید آن را شکافت، باید در متن دری باز کرد تا همۀ کسانی که برای مدّتی در آن زندگی میکنند، حقّ گذشتن از آن را داشته باشند. پس در مورد متن نمایشنامه هم میتوان تجربههای تازه کرد.
البته این کار به صداقت و عدالت و از همه مهمتر به شناخت و فرهنگ وسیعی از همۀ جهات نیاز دارد و نیز ایمان؛ ایمان به کاری که انجام میگیرد. در کار دستهجمعی همیشه امکانات تازه فراهم میآید، راههای تازه کشف میشود و مشکلات زیادی در نتیجۀ برخورد آرا و عقاید از میان برداشته میشود و در نتیجه کارگروه نمایشی هر روز منزّهتر و تراشیدهتر میشود و یکایک افراد گروه احساس میکنند که نویسنده و افکار و تخیّلات او به آنها تحمیل نشده است، بلکه خود نیز آن را پذیرفتهاند و به آن فکر کردهاند. بهنظر من تجربۀ این راه و روش برای گروههای غیرحرفهای (بهویژه شهرستانیها) که گاه تئاتر را از سر شوق انتخاب کردهاند، صمیمیت و تفاهم و یکرنگی بیشتری بهبار میآورد و میتواند نتایج ارزندهای داشته باشد. بگذریم.
همه میدانیم در بین هنرها تئاتر پیچیدهترین و مشکلترین آنهاست و بهقول حافظ باید «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» زیرا همانطور که گفته شد، سنّتهایی که از روح و ادارک امروزی فاصله گرفتهاند، باید کنار گذاشته شوند. امروزه در تئاتر همهچیز مورد بحث قرار میگیرد، بازی و متن و شیوۀ اجرا. حتّی عدهای در پذیرفتن نویسنده تردید دارند و بعضی گروههای آوانگارد از نویسنده صرفنظر میکنند. اگر چه کارهای بکت و یونسکو دگرگونیهایی بهوجود آوردهاند، ولی این بیشتر یک تحوّل و دگرگونی شاعرانه و زبانی است و در قاعدۀ کلّی بازی تغییری ایجاد نمیکند. نویسندگان سرشناس معاصر همچون فریش، وِسکِر، آلبی، پینتر، دورِنمات و دیگران، اندیشهها و مشکلات و مسائل و رویدادهای امروزی را در آثارشان بهکار بردهاند، ولی این آثار همیشه در شکل و چارچوب قراردادهای معمول تئاتر بازی شدهاند و تفاوتهایی که در این نویسندگان و آثارشان وجود دارد، بازگوی نیازشان به مسائل جدید برای عرضه به تماشاگر است و برای خود آنان ضرورتی است که باید در آثارشان تثبیت شود. معهذا این آثار قراردادهایی را که لااقل از سیصد سال قبل به تئاتر تحمیل شده است، تغییر ندادهاند.
بنابراین به این نتیجه میرسیم که نویسنده بهتنهایی نمیتواند همهچیز را دگرگون کند. هر آفرینش نمایشی به همکاری دستهجمعی و به تماشاگر نیاز دارد تا بتواند زندگی کند و دوام بیاورد. بحران تئاتری که ذکر شد، قبل از هر چیز یک بحران ساختمانی است. چنین تئاتری دیگر نمیتواند با تودۀ وسیعی از مردم ارتباط برقرار کند و بهنظر میآید در این سالهای آخر قرن بیستم همهچیز کهنه و بیرنگ و غبارگرفته است! صحنۀ قاب عکس ایتالیایی تئاتر با آن پردۀ خوشرنگ، صندلیهای مخمل، انتراکتها، بروشورها و… بهنظر همه کهنه میآید. تالاری شبیه به موزهای متروک یا تالاری پر از خاطرهها… به امید راههای جدید!
منبع: کتاب «سایه همایون» نوشته سید جواد اشکذری
Warning: Array to string conversion in /home/vimmodlw/public_html/wp-content/themes/theater-abdi/functions.php on line 633
Array