مشهدتئاتر- منصور همایونی از جمله یاران هنرمندی بود که هرگز نمی‌شود فراموشش کرد، زیرا آن‌چه از او به‌یادگار مانده، سلام گرم و صمیمی و لبخندهای سرشار از مهر و محبّت اوست. پیش از آن‌که با او آشنا و صمیمی شوم، نامش را بسیار شنیده بودم، امّا دیدارش چیز دیگری بود. برخورد او جز صمیمیت و صداقت با یاران هنرمندش نبود. یادم می‌آید روزی که از من خواست تا در نمایش او یعنی «مردی که خود مُرده بود نمی‌دانست!» بازی کنم، او کارگردان بود و من انتظار داشتم مثل هر کارگردان دیگری رفتاری با بازیگران خود پیش بگیرد که آمیزه‌ای از غرور، تحکّم و بدخلقی باشد، امّا حیرت کردم وقتی دیدم چه مهربانانه با همۀ بازیگرانش برخورد می‌کند و جز مهربانی و خوش‌خویی و انسانیت ندارد. هرچه در قالب دستورها و هدایت‌های کارگردانی می‌گفت، به‌هیچ روی رنگی از خشونت و بدخلقی نداشت. میراث این کارگران نجیب جز مهربانی و نشاط و دوستی نبود. هرگز تجربه‌ها و توانایی‌های خود را به رخ بازیگرانش نکشید. بازیگرانش اغلب جای فرزندانش بودند. برخوردش به‌گونه‌ای بود که گویا از شاگردان و بازیگران خود مطالبی می‌آموزد و درس‌هایی فرامی‌گیرد.

اکنون که نزدیک به دو دهه از هجرت این هنرمند نجیب و پاک می‌گذرد، هرگاه به‌مناسبتی یاد او می‌افتم، هنوز طنین صدای مهربانش گویی از دوردست‌ها گوشم را نوازش می‌دهد. چه کم‌لطفی‌هایی که تئاتری‌های مشهد در حقّ او کردند که او را تنها گذاشتند و قدرش را ندانستند! منصور آموختنی بسیار داشت و در قالب میراث هنری برای جوانان و شاگردانش به‌جا گذاشت. برایش بهشت برین آرزو می‌کنم و جاودانگی یادش و آموخته‌هایش…

لینک کوتاه :
اشتراک گذاری :
Warning: Array to string conversion in /home/vimmodlw/public_html/wp-content/themes/theater-abdi/functions.php on line 633
Array